سلام دوستان من عقد کرده هستم
نفرت نسبت ب خانواده همسرم کل وجودمو گرفته ازشون بدم میاد تو جمعشون میرم انگار تو فشارم دلم میخواد زودتر اونجارو‌ترک کنم چون شوهرم خیلی علکی پشت خانوادشو میگیره حق بمن نمیده وقتی باهم قهریم بهم توجه نداره اما میرسه خونشون قربون صدقه میره میخنده میدونم درستش همینه ادم دعوارو خانوادگی نکنه اما دلم اتیش میگیره ک بمن توجه نمیکنه شب تا صب پیش هم بودیم اصلا بهم توجه نکرد دلم داشت میسوخت 😔😔🙌🏻
برو مشاوره شوهرت نمک رو زخم میپاشه تجربه نداره
اگه اولشه درست میشه چون داری سخت میگیری اونم خانوادشه
مام اینجوری شدیم الان آنقدر چفت همیم خانواده یادمون نمیاد
اشکال از شوهرته نه اونا
ببخشید اما خیلی بچست
الان ۴ ساله میگذره خودش انتقاد کنه راجب خانوادم میگم اره عزیزم حق باتوعه درکت میکنم اما من بگم باهام میجنگه همش میگه هیشکی نمیتونه با خانوادم رقابت کنه گفتم خب چرا باید رقابت کنه ؟ مگ‌من دارم باهات میجنگم الانم ک یکم حرف زدیم گفت منو تو فقط تو شناستنامه زنوشوهریم این حرفو من چندماهه پیش بهش زده بودم الان ب خودم گف الان چند روزه رابطمون خیلی سرده دعوامون شده
من دیونه شدم انگار دنبال شر هستم انگار دلم میخواد همشونو ب جون هم بندازم الان بهش گفتم ی خشم حرص وسیعی نسبت ب خودتو اطرافیانت دارم دلم میخواد با چاقو بزن تو قلب همه هرروز ک میگذره باناراحتی بیشتر میشه بعدم گفتم بهتره ک بخوابم شببخیر
دارم از حرص میمیرم بدنم میلرزه خانواده عقب افتادش از هیچ نظری نمیتونن باخانواده من رقابت کنن طرفداری بیجا میکنه هعی خانوادم خانوادم میکنه دهنمو باز کنم بگم خانوادش چیکارا کردن پشت سرش سکته میکنه چقدرررر دوسدارم بگم
همشون همینن حتی شوهر خودم همینطوریه
به نظرم‌شما کلی زخم روی تنت هست
میخوای به شوهرت بگی بیا اینارو چسب زخم بزن
شوهرت نه تنها چشب قبلیارو با فشار میکنه ک دوباره زخمت خون ریزی میکنه
بلکه چسب نو‌هم بهت نمیده و‌یک فشاریم به زخمت میده..
