خواستم بعد ۳۰ روز فرصتی داده باشم به شوهرم گفت بیا گفتم به چه امیدی حداقل یه کاری بکن بدونم بیرونم نمیکنی باز چون چند بار گفته برو ...گفتم ۳ دنگ خونه حداقل بهم بده تا بدونم آواره نمیشم با دو تا بچه ...
پیام داد صبح باشه بیا هر کار گفتی میکنم میدونستم الکی میگه گفتم نه فکرات کن اگه خواست آمدی دنبالم همین جا باید بکنی
الان پیام داد نه میدم نه میخام بیای من راحت ترم تنهایی ...علننا گفت کاری بچه ندارم
دلم شکست چون صفر بود کمک های من ماشین و طلای من خونه دار شد آلان ۲ تا خونه داریم ولی ۱ دنگ به من نداد ولی شکستم از حرفاش