و حالا مریم قصه ما بیشتر از ۷۰ سال سن داره . هفته پیش به بهانه سالگرد همسر اولش تمام خانواده همسر اولش رو دعوت کرد تا فقط بتونه عمو علی رو ببینه. ولی عمو به اون مجلس نمی ره. همون شب به عمو علی زنگ زده و گفته از اتیش عشق تو دارم می سوزم .
هر شب به رویای دیدن تصویرت در خواب می خوابم و هر روز به امید دیدت تو می رم خیابون نون تازه و میوه می خرم .
عمو علی گفته من زندگی دارم ، من رو رها کن زن بی حیا .
مریم به خاطر انسداد ریه تو بیمارستان الان بستری و پدربزرگم (داداش علی )برای ملاقاتش رفته بیمارستان . هوشیاری کامل نبوده اما تو همون حال هن گفته علی خوبه ؟؟؟؟