دقیقا بعد عقد بود سرمن تا یقه ام پایین بود ولی همسرم خیره نگاه میکرد منم خجالتی 😅
خلاصه خواهرهمسرم به دادم رسید و حلقه رو اورد دستم کنه بالاخره نگاه ها تموم شد.
بعدش کنار هم نشسته بودیم داداش هاش اومدن و شالم افتاده بود اروم دم گوشم گفت شالتو درست کن.