شوهرم از رفت آمد بدش میاد
یک از فامیل هامون چند وقت میخاد بیاد من میپچنمش
امروز از شهرش آمد تهران من گفتم بیاد با اینک میدونستم شوهرم دعوا می‌کن از سر کار آمد رفتم بیشش گفتم سریع از جاش بلند شد گفت تو میدونی من از مهمان بدم میاد از قصد میگه بیان بعد شم گفت اگر بیان اون شبو برات جهنم میکنم
منم عصبانی شدم گفتم بخای نخای اونا میان منو دو تا سیلی زد گفت دعا کن که نیان
دارم گریه میکنم چکار کنم از اخلاق گندش
واس همه اون طوری یا فامیل تو
خاک توسر نون کورش
چند وقته ازدواج کردید؟ تا حالا هیچ مهمونی نداشتید؟
نه 2 سال
مثل یه اقایی با افتخار تعریف میکرد خانواده زنمو بیرون کردم چند بار
فقط بچه دار نشو مگه میشه ادم رفت وامد نداشته باشه
واس هم
با این چکار کنم
منم شوهرم هر روز فامیل خودش می اومدن چقدر ازشون پذیرایی میکردم فامیل من حق نداشتن بیان الان که سنی ازم گذشته خیلی ناراحتم که چرا کوتاه اومدم
به مامانت اینا بگو چه دردی داری تا جدی باهاش حرف بزنن
خیلی سخته خدا کمکت کنه اما حتما به پدرو مادرت بگو
مادر پدرم میگن شوهرت حرف شو گوش کن کسی رو دعوت نکن برای فامیل من اینطوری نیست فامیل خودشم نمیزار
دارم داغون میشم از بس داخل خونه تنها نشستم
فردا میان میترسم جلوی اونا منو تخیر کن
