من عروس یه شهر دیگه شدم،۲ساعت فاصله داریم با پدر مادرم
عموی شوهرم پرسید دلت تنگ نمیشه اینجا؟
خندیدم گفتم چرا خب معلومه که تنگ میشه
اینم شروع کرد به سربه سر گذاشتن من که مامانت پیشت نیس
بابات پیشت نیس و..
منم گریم گرفت
خیلی ناراحتم که چرا ضعف نشون دادم گریه کردم
اشکال نداره
میگذره
نه چیزی نیست خوب آدم احساسی میشه
کار اون اقا زشت بوده
مردم چه کرمی شدن
منم خاک تو سرم یه بار نزدیک پریودم بود هورمونام بهم ریخته بود با شوهرم بحثم شده بود اربعین بوو
خونه خواهر شوهرم نشستم یه دل سیر گریه کردم
آخرم گفتم دلم برا کربلا تنگ شده بود
امام حسین ببخشه منو🤣
ری اکشن اش چیبود؟
دورت بگردم لابد خیلی دلت پر بوده که نتونستی جلو خودتو بگیری اشکالی نداره این وابستگی ترو به خونوادت به اونا نشون داده اوناهم با خودشون میگن چقدر خونوادشو دوست داره که اینجوری گریه کرد براشون
معذرت خواهی کرد ؟
