سلام
من با توضیحاتتون منظور شما رو متوجه شدم
میدونین من نمی گم شوهره رو بشورن بزارن روی پونه (ی ضرب المثل ترکی هست، برا بیگناه نشون دادن کسی)
اون حسابش جداست...حالا با مشاور ...با تهدید...هرچی که شوهره متوجه زشتی عملش بشه و حد و حدود زندگی متاهلی رو شیر فهم شه.
منتها وقتی گفته میشه به زنای اویزون هرزه کار نداشته باشین ...یکمی
یاد آوریش آزارم میده ...ولی خب ....من همسرم موقعیت اجتماعی خوبی داره...سال 96 متوجه تغییر رفتارش شدم . اما چون اعتماد و عشقم زیاد بود ...باور نمیکردم
بعد که سال 97 کاملا بهم ثابت شد ...با قول گرفتن ...با حرف زدن ...بایاد آوری سرنوشت بچه ها...با اغماض ...با التماس و خواهش تمنا ...با تهدید ... همشم از خانواده ها مخفی میکردم آروریزی نشه
به اون دختره بی وجدان مثلا دلسوز مقدس نما هم کاری نداشتما ...چون بقول دوستان میگفتم شوهرم پا نده اون ول میکنه
(با اینکه ادرس جد و آبادشم پیدا کرده بودم )
همش میگفتن رابطه تمام شده. آبان سال 1400 بود ...از طرف خدا گوشی شوهرم باز بود !!!
ی لحظه دیدم ...ای دل غافل ...روز تولد پسر من ...این دوتا رفتن پیکنیک و جگر کوفت میکردن ...
خدا مصیبت هایی که کشیدم سر هیچ بنده اش نیاره
آخر سر خانواده ی همسرم ورود پیدا کردن ....دعوا ...نصیحت ...تهدید....هیچی به هیچی...
پارسال رفتم خواهر کوچکترش رو که معلمه پیدا کردم ...قشنگ و منطقی حرف زدم گفتم خواهرش رو از زندگی من جمع کنن.....دیدم ای دل غافل ...اینا خوانوادگی درجریان هستن!!! ...و منتظرن من طلاق بگیرم ...اینا وصلت کنن... چه حرفها که نشیدم ...
با کلی کش و قوس بلاخره دختره رضایت داد شوهرمو بلاکش کرد و ظاهرن تمام شد.
هنوزم میگم ای کاش من همون سالهای اول میرفتم و قضیه رو جمع میکردم....تا به عشق و عاشقی و صیغه و کوفت و زهرمار نرسیده بود.
ببخشین حرف دلم زیاد شد.