با آقایی اشنا شدم مدتیه داستان آشنایی حوصله ندارم بگم مفصله
سه ماه میشه ک میگذره از مداوم صحبت کردنمون ایشون سه چهار بار ایران آمدن و در قرار آخر مادرشون هم آمدن چون شنبه یشنبه تعطیل هستن شنبه میومدن یشنبه میرفتن بماند هزینه های نجومی بلیط و هتل
قصدشان جدی هست و این رو تاکید کردن من هم همینطور در ۹۸ درصد چیزها اشتراک داریم اون دودرصد هم ایشون پذیرفتن و گفتن احترام میزارم خانوادشون موافق ارتباط ما هستند بهترین دانشگاه درس خوندن شغل بسیار خوب دارند خونه هم دارند سنشون هم از من سه سال بزرگتر هستند
این وسط مونده خانواده من ک هنوز اعلام نکردم چون تمایل دارند ک ۵ ماه دیگم آشنایی داشته باشیم و بعد نامزد کنیم
ازطرفی من برای آزمون دکتری سال آینده باید آماده بشم ک خب ازدواج کنم تحصیلم در اون کشور باشه حداقل بهتر از ایرانه
به شدت تفاهم و عشق علاقه داریم تمام استرسم از بابت خانواده ک نکنه یهو بگن ن باتوجه ب اینکه مادرم بارها گفته وابستگی ندارم بهتون ماهم وابستگی نداریم و سریع با هرشرایطی وقف میدیم خودمون رو مادرم همیشه من رو دختر عاقلی میدونه
نوبت مشاوره گرفتم ک اون ب مادرم بگه
لطفا نظرتون رو بیان کنید درمورد این اتفاق
