همسرم از وقتی از سرکار اومد قشنگ مشخص بود اعصابش بهم ریختس چون همیشه میرفت دوش می‌گرفت اینبار بدون اینکه لیوان آبی چیزی بخوره هی از روی یه کتاب و چند تا برگه با لپ تاپش یه کاری می‌کرد ببعد منم شام ماکارانی درست کردم به هزار زحمتتتت چون هم حالم بهم میخوره از غذا هم چون فردا خانواده عمه شوهرم میان از عصر داشتم خونه رو تمیز میکردم کلی ظرف و لباس داشتم بعد شامو کشیدم گفتم بیا شام گفت میام چند دقیقه دوباره نیومد گفتم بیا شام یخ میکنه من حوصله ندارم دوباره گرم کنم گفت آوا جان تو بخور من بعدا میام کار دارم، ی 20 دقیقه گذشت گفتم بدرک یخ کرد بعد اونم اومد اعصابش بهم ریخته اومد سر میز ی قاشقم بیشتر نخورد گفت این چه غذاییه درست کردی بعد یه لیوان آب برا خودش ریخت هیچ وقت هیچ وقت از غذام ایراد نمی‌گرفت همیشه دوست داشت دست پختمو 😭 الکی ی ایراد گرفت و رفت منم گفتم خوبه فردا عمه خانوم خودتون میاد از اون موقع هی داشتم تمیز میکردم بشور بپز تمیز کن با این حال بدم از سرکار میای خسته ای سر من خالی میکنی؟ بیا خودت درست کن ببینم چطور درست میکنی اعصابت خورده سر من خالی نکن امروز به اندازه کافی از دست حرفا مامانت فشار خوردم هی زنگ میزنه علیرضا خوبه؟ بچم خوبه پسرم خوبه براش غذا درست که میکنی بمیرم بچم اذیت نشه خوبه که خونه مامانت نرفتی پسرم اذیت میشد دکترا دروغ میگن چند هفته نباید رابطه داشته باشی شما داشته باشیدم چیزی نمیشه قدیما مگه دکتر بود؟ همه بدون دکتر باردار بودن رابطه ام داشتن هیچ طورم نمیشدن الکی میگه رحمت حساس شده یعنی چی توانایی نگهداری جنین نداره قدیما مگه چکار میکنن بعد گفتم مادرت هیکل گنده خودشونو با من مقایسه میکنن اونم صدا نکرد فقط آخر گفت تو غلط کردی به مادرم گفتی دکتر اینجوری گفته. منم با گریه میزو جمع کردم رفتم تو اتاق درو محکم بستم حالا همتونم می‌آید میگید بارداری حساس شدی فلان فلان ولی تا حالا هیچ رفتاری به این بدی باهام نداشته از سر شبی دلم گرفت با این رفتارش 😭 توروخدا هی سرزنشم نکنید و سر من نریزید من به اندازه کافی خستم 😭
یکم تند رفتی..
امروز همه دعوا کردن...
حالا واقعا چرا در مورد رابطه به مادرش گفتی ؟!!!!
مادرشوهرت واقعا گفت رابطه داشته باشید دکترا الکی میگن؟؟
خیلی فضوله بابا
سعی کن خودتو اروم کنی و خیلی بهش فکر نکنی و بخوابی
انشالله فردا روز بهتری باشه
ولی شوهرت خوبه
شما از اول نباید درباره جزئیات رابطه‌تون به مادرشوهرت میگفتی
عزیزم درکت میکنم
منم همسرم دقیقا عین شما چون همیشه بهم توجه میکنه با کوپکترین بی توجهی یا بدرفتاریش داغون میشم
ولی کاش بجای اصرار به غذا یه مدت که گذشت میرفتی کنارش باهاش حرف میزدی شاید میگفت علت ناراحتیشو
منم گاهی همسرم همینطور از سر کار میاد اما تازمانی که حرف نزنیم راجبش و ارومش نکنم سفره نمیندازم..
به نظرت تورو مقصر ندونیم؟؟؟خوشم میاد صادقی و هر چی بوده رو میگی ،
خوب راست گفته چرا در مورد حرف دکتر برا رابطه رو به مادرش گفتی؟؟؟
ولی مادر شوهرم زرنگه همش زنگ میزنه از زیر زبون من همچی و میکشه بیرون من ساده میگم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
