وضعیتی که الان دارم از جهنم بدتره . من ۴ سال درگیر یه رابطه کاملا سمی و یک طرفه بودم انقد عزت نفسم پایین بود التماس طرف میکردم ک باهام باشه و اونم بارها فحش و اسیبهایی روحی زیادی بهم زد خلاصه این وسط . اون پسره رفت با دختری ازدواج کرد که اون دختره هم ی دوست پسر داشت ب اسم محمد ک اونو دور زده بود منم ک بعد ازدواج اونا حال روحیم خوب نبود طی یه جریانی با محمد اشنا شدم جوری ک شب و روز باهاش درد و دل میکردم و بهش گفتم ک پسره حتی منو کتک زده رفت تک تک کارهایی ک پسره با من کرده بود تلافی کرد کتکش زد و ... بعد ی مدت پول مشاوره هام میداد چون من خیلی داغون شده بودم کلی دوره عزت نفس برام خرید همیشه بهم میگفت خوشگلی و ... تا حس ارزشمندی بگیرم من اون موقع لاغر مردنی بودم از بس ناراحتی کشیده بودم من طی اون مدت ۱۰ کیلو چاق شدم و دوسال همه جوره در حد توانش منو ساپورت میکرد . تو این دوسال کاملا اوکی شدم . حالا اینجا بازم ریده شده ب زندگیم 👇
من دوسال با محمدم فقط بخاطر اینکه خونه نداره و اگر باهاش ازدواج کنم مجبورم همون روستا تو یکی از اتاق های خونشون زندگی کنیم محمد واقعا عاشقم میدونم تو این دوسال بارها ثابت کرده . ولی من الان چن تا خواستگار توپ دارم همشون شهری خونه و ماشین .خانوادم میگن یکیش انتخاب کن برو ولی من میگم نامردی نیس ک برم و محمد بمونه ؟ سرزنشم نکنید من خیلی گریه کردم محمد میگ اگ واقعا فک میکنی نمیتونی با من زندگی کنی تو این شرایط برو ولی میدونم دلش پیشمه و خیلی ناراحت میشه .
