دارم دیوونه میشم
الان دیگه برگشت گفت داداشای معتادت و اون داداشت که بچه ها میبرن بهش تجاوز میکنن(بخدا دروغ میگه اینجوری نیست اصلا این از عقده هاشه)
من فقط بزگشتم بهش گفتم تو پولو گذاشتی تو بانک و نشستی تو خونه
(قرار بود ماشین بخره بیصتر طلاهامو یه ماه پیش تو گرمی ۳و۲۰۰ فروخت یه خورده دیگه مونده بود گرمی۳و۷۰۰ فروخت فقط انگار فروختشون که پول دستش باشه هیچ کاری نمیکنه باهاش شب تا صبح صبح تا شب خدا شاهد و گواه هست نیم ساعت نمیخوابه یریز وسیله های خونه رو بهم میریزه و میره اینو تعمیر میکنه اونو تعمیر میکنه تازه مرخصی هم گرفت نرفت سر کار خبر مرگش )
فقط همین بهش گفتم پولو گذاشتی تو حساب نشستی تو خونه
انگار کبریت گرفتن زیرش هرچی دلش خواست به پدر و مادرم و داداشام فحش داد به خودم فحش داد
بهم گفت ازت متنفرم حالم ازت بهم میخوره چرا نمیری گفتم برام مهم نیست خودت بزن برو