پدر مادر من الان خوبن دودقیقه بعد دعوا...
کتک و کتک کاری نمیکننا بحث میکنم روانی میشی بعد انگار نه انگار
عاشق هم نیستن من هرگز ندیدم بهم عشق بدن
قدیما هم که میدونید چجوری زن میگرفتن
من همیشه میگفتم اگه شوهر کنم بااااید عاشقش باشم
هرکی اومد خاستگاری رد کردم خونوادمم ازاونا که میخوان دختر شوهر بدن دهن فکوفامیلو ببندن دقم دادن
اخرم کارخودمو کردم شکر خدا گوش شیطون کرد منو شوهرم عاشق همیم با همه سختی ها