خسته شدم ازین زندگی ۳ ساله ازدواج کردم تقریبا ۲ سال واژینیموس داشتم گفتم اشکالی نداره من نمیتونم تامینش کنم ولی واقعا الان از دل و جون مایه گذاشتم میبینم تو گوشیش صد بار باهم دعوا کردیم همیشه هم بو گند سیگار میده حالم دیگه بد شده بهش میگم من و ببر خرید میگه پول ندارم من بابام پولداره هرچی خواستم داشتم ولی راه جلو پام نمیذاره برگردم خودمم دلم نمیخاد برگردم دلم ی زندگی پر آرامش میخواد
شوهرم متولد ۷۹