بابام ایناخونشون یه چندروز کاردارن همسرم از دیشب رفت کمکشون دیشب من حوصله نداشتم یه سوال از مامانم پرسیدم بابام داد زد الان وقت این حرفاست گفتم باشه به مامانمم گفتم فردا من نمیام دامادت کاری داشت کمکی خودش بیاد داداشم گفت ینی چی وا بیا کارداریم گفتم ببینم چی میشه دیشب از گردن درد داغون بودم به شوهرم گفتم بیا ماساژ بده گفت فوتبال تمام شه الان میام منم خواب رفتم از درد الان بابام زنگش زد بیدارشد رفت نه سلامی ن چیزی میگه میای یانمیای گفنم نمیام گفت باش خدافظ گفنم بسلامت خدافظ ازدیشب که حسابی کفریم که گوشی وفوتبال کوفتی از درد منمهم تربود براش بعدشم یه ضربسرش توگوشی کوفتی بود تواینستا کلا خانوادم خیلی ماهن همسرمم خیلی مهربون ولی گاهی کاراشون کفرمو درمیارن انقدر وسواس فکری شدم که عصبی شدم خاستم به شوهرم بگم شب تا صب سرت توگوشی هیصدای پیام میداد و فکرای ناجورکه خودم باخودم دارم هی میبافم ولی ازاین عصبیم اصلا براش مهم نبود من باشم یانباشم برم باهاش یا نرم اگه هم چیزی گفت بش میگم ازاین به بعد منم بابت جای رفتن ونزفتن نظرتو نمیپرسم تا بفهمی وبچشی طعم ضدحال واهمیت ندادنو
داره میره به خانواده شما کمک کنه دیگه
باید ازش ممنون باشید
واااا
شوهره یه چیزیم بدهکار شد ک
فقط منم که دلم واسه شوهر اسی سوخت؟
تشکر کردم اون به جای خود ولی کاراش عصبیم میکنه دیشب داشتیم میومدیم خونه خودمون گفت چرا اخمات توهم دپی گفتم هیچی گفت باشه بشم گفتم فردا من نمیام گفت چیزی شده مگهفتم. نه الان صب پاشده وسایل اماده کرده نه سلامی نه اطلاعی میای یا نمیای گفتم نمیام خودش نباید بفهمه اول زنشو درک کنه بعد خانواده زنشو
توقعتون بالاست هم شما هم خانوادتون
نظر‌من بود نسبت به چیزی ک خودتون تعریف کردید
بنظر میرسه شما خیلی هم نازپرورده هستید
اونم خسته بوده دیشب دیگه
حق داشته استراحت کنه
استارتر نمیدونم الان به شما حق بدم یانه ولی اینکه گفتید باید اول زنش درک کنه بعد خانواده زنش رو،باید بگم درواقع همسرتون اگه به خانواده شما احترام میذاره و کمک میکنه صددرصد به خاطر شما و علاقه به شماست
حالا درمورد کم توجهی دیشب شاید حق دارید ولی در اصل بهتره اگر از خانوادتون ناراحتید نذارید همسرتون متوجه بشه خودتون با خانوااده حل کنید
خانوادم توقعی ندارن همسرم خودش جنوبی وغیرتیه نمیتونه ببینه وکمکی نکنه دیشبم منم حاام اوگی نبود اومدیم خونه واسش شام حاظر کردم چای خودم رفتم خوابیدم چون درد داشتم من سقط داشتم توشرایط روحی خوبی نیستم چوم بهگچ دیوارم بهانه میگیرم پس جای قضاوت بهتربیشتر متن منو. متوجه میشدی
ممنون که. مثل بقیه در کمال قضاوت ویاوه پنداری جوابمو. ندادی مرسی محترمانه ودرارامش جواب دادی من دختر خون.گرم وشوخ وارومیم ازوقتی سقط کردم خیلی بهانخ گیر شدم خیلی حساس شدم باکوچکترین چیز وحرف ورفتار گریم میگیره مثل الان دست خودم نیست خانوادم وهمسرم خیلی ماهن ولی من این روزا شکننده ترازهروقت دیگه شدم میدونم همسرم ماه هیچ دامادی وظیفه نداره ولی همسرم مهربون وغیرتیه میره کمک ازشم ممنونم ولی بهتر نیست اول حال واحوال. منو. ببینن من بزور حالمو خوب نگه میدادم خیال میکنن واقعا خوبم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
