بنظرتون زنگ بزنم؟؟

حاج_کوکب

عضویت: 1403/01/21

تعداد پست: 1489

من کلا اهل زنگ زدن نیستم خوشم نمیاد

فقط 34 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !

1

5

10

15

20

25

30

35

40

عروس شمسی خانوم

1403/01/30

|

10:22

1 نفر لایک کرده اند ...

spenta_armiti

عضویت: 1402/11/13

تعداد پست: 3176

منم. برا همین دیگه کسی برام نموند و تنها شدم

روله ی کوردم.🕊🌞 ما دخترهای غمگینی بودیم که ارزوی یک روز بدون حجاب بیرون رفتن را داشتیم،. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی خودمان را گول میزدیم .و خاطرات دزدکی مدرسه٫سختگیری های پی در پی مدیر بخاطر برداستن ابرو .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه سرمان نباشد. ابروی پدر را که دستش خونی است ببریم یا چشم سفید باشیم. ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل عروسک خیمه شب بازی. بازی کنیم و دیگر چیزی را حس نکنیم. و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

1403/01/30

|

10:22

1 نفر لایک کرده اند ...

sogand8979977

مدیر استارتر

عضویت: 1402/09/20

تعداد پست: 2720

حتی دوستامم خودشون زنگ میزنن

لطفا برای سلامتی مامان و بابام و داداشام یه صلوات بفرستین❤💋برای دوقلواهامم و پسرم هم دعا کنید😍خودم دیدم که دعای نی نی سایتا میگیره❤💋

1403/01/30

|

10:23

0 نفر لایک کرده اند ...

مریم۱۲

عضویت: 1397/08/03

تعداد پست: 11608

منم معمولا یکبار من یکبار طرف باید بزنه

زیادم خوشم نمیاد راستش از تلفنی حرف زدن

1403/01/30

|

10:23

2 نفر لایک کرده اند ...

sogand8979977

مدیر استارتر

عضویت: 1402/09/20

تعداد پست: 2720

منم. برا همین دیگه کسی برام نموند و تنها شدم

بنظرت چ‌کار کنم

لطفا برای سلامتی مامان و بابام و داداشام یه صلوات بفرستین❤💋برای دوقلواهامم و پسرم هم دعا کنید😍خودم دیدم که دعای نی نی سایتا میگیره❤💋

1403/01/30

|

10:24

0 نفر لایک کرده اند ...

دلشکسته_ناامید

عضویت: 1402/07/14

تعداد پست: 2272

عادت بدی داری وقتی خودت زنگ نمیزنی چرا توقع داری بقیه همش برات زنگ بزنن

1403/01/30

|

10:25

0 نفر لایک کرده اند ...

spenta_armiti

عضویت: 1402/11/13

تعداد پست: 3176

بنظرت چ‌کار کنم

اشتباه منو نکن.

بهشون زنگ بزن. خبر بگیر بگو دلم براتون تنک دشه بود

روله ی کوردم.🕊🌞 ما دخترهای غمگینی بودیم که ارزوی یک روز بدون حجاب بیرون رفتن را داشتیم،. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی خودمان را گول میزدیم .و خاطرات دزدکی مدرسه٫سختگیری های پی در پی مدیر بخاطر برداستن ابرو .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه سرمان نباشد. ابروی پدر را که دستش خونی است ببریم یا چشم سفید باشیم. ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل عروسک خیمه شب بازی. بازی کنیم و دیگر چیزی را حس نکنیم. و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

1403/01/30

|

10:26

1 نفر لایک کرده اند ...