از گوسفند گفتی و یکی هم مع مع کرد بذار منم یچیز تعریف کنم.
یبار اوایل ازدواجم سوار موتور شدم و تو محلمون داشتیم میرفتیم ، من عقب موتور داشتم واسه شوهرم بلند بلند حرف میزدم،همین که رسیدیم به چند تا هم محله ایامون که داشتن کنار کوچه حرف میزدن موتور افتاد تو چاله منم یهو داشتم وسط حرفام میگفتم به خدا به حرف «به »که رسیدم و افتادیم تو چاله صدام لرزید و رو به مردا گفتم بعععععع ، نمیدونی چجوری با تعجب نگام میکردنا.
شوهرم نمیدونی چجوری خندش گرفته بود