خاطرات خنده دار بگید بخندیم یکم حال دلمون خوب بشه ثواب داره

پسر داییم رفته بود دسشویی نشسته هم بود من رفتم داخل دقیقا فیس تو فیس شدیم

دیگه بعد اون سالی یبار هم نمیدیدمش😑

یه جمع بزرگ زن مرد بود نماز عید فطر من رویف اول بودم مردا جلو بودن 

گرما تیز بود منم سر نماز غش کردم فشارم افتاد

جالب اینه اونکه قنوت میخوند نمیدونست بخنده یا گریه کنه

یبار رفتم نزری ببرم پسر همسایه اومد دم در گفت قبول باشه

گفتم نه ممنون مرسی

همسرم روستای اجدادیشون خیلی باصفا قشنگ ..یکبار با دوست پدر شوهرم ک بندخدا سنی ازش گذشته رفتیم اونجا ..این میخواست از اونجا تعریف کنه . قاطیش پدرشوهرمم چاخان کنه ..میخواست بگه منطقه توریستی ..می‌گفت عجب منطقه ای منطقه تروریستی عباس آباد 😂..حالا اسم روستا شوند عباس آباد نبود ..اسم پدرشوهرم عباس بود ..میخواست هم زمان چاخان کنه بگه این باغ هات سرسبز تو آباد کردی ..هی می‌گفت به به عجب جایی این منطقه تروریستی عباس آباد ..یعنی من و شوهرم نمی‌توانستیم جلو خنده هامون بگیریم ..منطقه تروریستی 

یکبار تو نمایشگاه علمی دانشگاه من تو غرفه رشته خودمون مسئول بودم ..بچه های مکانیک خودرو رو به رومون بودن ..اونا همشون پسر بودن ما همه دختر بودیم روز آخر دیگ غرفه رو دادم دست یکی از بچه ها رفتن تو نمایشگاه دور بزنم به قسمت مکانیک ک رسیدیم یکی از آقایون برام کلی داشت توضیح میداد شاتون و پیستون و اینا منم خوشحال ک الان کلی یاد گرفتم همون موقع دوستم اومد گفت این چیه اینا من گفتم بزار برات من بگم ..حالا اون چهارتا پسر هم منتظر ک ببینن من چی میگم ..منم بااعتماد به نفس به شاتون اشاره کردم گفتم این ک میبینی اسمش شاستون 😂😂😂...یعنی ترکیدن از خنده ..تا مدتها منو می‌دیدن خودشون می‌گرفت 😂😂😂