قضیه ازاین قرار شد من عصر رفتم یک سری خونه مامانمینا خالم یانوش خونه مامانمینابود طبق معمول دختر داداشمم اونجا یک سال ونیمشه زن داداشم بازار بود گذاشته بودش اونجا هیچ مشکلی نداره مامانم بااین موضوع نوشو خیلی دوست داره همه دوستش دارن دختر داداشم با نوه خالم دعواش شد سر کیک مامانم دختر داداشم آروم کرد شیشه شیرشو گذاشت دهنش توی بغلش خوابوندش که بخوابه خالم برگشت گفت فلانی الهی بمیره همین امشب هنگ شدیم همه زن داداشم نبودا