قضیه ازاین قرار شد من عصر رفتم یک سری خونه مامانمینا خالم یانوش خونه مامانمینابود طبق معمول دختر داداشمم اونجا یک سال ونیمشه زن داداشم بازار بود گذاشته بودش اونجا هیچ مشکلی نداره مامانم بااین موضوع نوشو خیلی دوست داره همه دوستش دارن دختر داداشم با نوه خالم دعواش شد سر کیک مامانم دختر داداشم آروم کرد شیشه شیرشو گذاشت دهنش توی بغلش خوابوندش که بخوابه خالم برگشت گفت فلانی الهی بمیره همین امشب هنگ شدیم همه زن داداشم نبودا
😐
چ خاله حسودی داری اه
چرا
ازبس بیشعوره
چرا واقعا؟😬
یهویی گفت😐
میفهمم ولی درک نمیکنم خاله ننه بابا عمو چیشد؟
شما چیزی بهش نگفتین؟
چ خاله ی پرویی داریم
خب واکنش شما چی بود
حرف بارش میکردین خب
چقدر بی مسولیته چقدر فلانهو... واقعا ناراحت شدم من برای دشمنم آرزوی مرگ نمیکنم گفت نوه منکه مادر نداره چش شده مگه فلانی یعنی مامانم توکه داری اینو بزرگ می‌کنی مامان میخاد چیکار
چه کاری از دست ما برمیاد؟
چه ادم …..
انسانم ارزوست
میگفتی جای تو رو تنگ کرده ؟
چه پرو خالتون
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
