وای شوهر منو چی میگی پس
یه بار عموهاش و پدرش یهویی مجردی وقتی من نبودم اومده بودن خونمون (عموهاش اولین بار بود میومدن) همشونم از این مردای حساس و ریزبین
چون چندبار قبلی که مجردی کسی اومده بود خونمون و هرچی دم دستش بود آورده بود وخیلی تاکیییید کرده بودم مهمون میاد ظرفای شیک رو بیار ،دم دستیا رو نیار
ایشونم برداشته بود ظرفای به نظر خودش شیک رو آورده بود (که تقریبا اونام دم دستی بودن و جلوی مهمون غریبه نمیاوردم)
اما میوه ها همه نشسته و پر خاک😬😬دیدم همه فقط پرتغال خوردن
نمیدونم چجوری ندیده بود اون خاکای روی سیب ها رو😕
میگم چرا میوه ها رو خوب نشسته بودی کثیفن که
میگه مگه تو نشسته بودی گفتم بابا اصلا تو فکرکن من شستم تو چجوری خاک و گل روی میوه ها رو ندیدی😣
میخنده میگه عه شسته شده نبوده؟دیدم عموهام یجور چندشی به میوه ها نگاه میکنن تعارف میکنمم برنمیدارن😫
چایی هم دم کرده بود به اندازه هرنفر یه قاشق غذاخوری
چاییا سیااااه😢
خلاصه که حسابی آبرو داری کرده بود🤣🤣🤣