من خودم که خیر
ولی دوستم خونه ی مادربزرگش بچه جن داره همیشه با عروسکا بازی میکنه و جابجاشون میکنه
یبارم دوستم تنها اونجا بوده داشته کتاب میخونده غروب میشه بعد به ذهنش میرسه که پاشم از رو مبل برم چراغو بزنم هنوز بلند نشده بوده که صدای تیکه کلید پریز میاد و چراغ روشن میشه
پشت سرش بوده کلید چراغ برمیگرده میبینه یه دختر بچه که پشتش به سمت دوستمه با موهای مشکی بلند زیر چراغ ایستاده، دوستم شروع میکنه جیغ کشیدن که اون میدوئه سمت اتاق خالشو غیب میشه
دوستمم میدوئه کفه کوچه و جیغ و داد و مادربزرگش میاد با خنده بهش میگه دیدیش؟😐😐😐🤣
اونا باخاش اوکین اذیتی نمیکنه فقط شیطنت داره
پتو رو از روشون میکشه و با عروسکابازی میکنه