گاهی نادییده میگرفتم این فرق گزاریشون و گاهی میگفتم خب شرایط اونا فرق داره
ولی پدرم میومد دنبالمم منت میزاشت که ارزششو نداری حتی این بنزینو بسوزونم
همیشه یادم موند اون شبی ک یه دونه مداد نوکی برام خرید از لحظه ای ک خرید تا دم خوابگاه زد تو سرم ک اره یه اتود تو پول یک ساعت کار و عرق کردن منه چه فایده وقتی هیچی نشی
روز کنکورم باهم دعواشون شد پدر مادرم هردو هم بهم توهین کردن حتی مادرم چند بار زد تو سرم ک اگه تو نبودی زندگی من بهتر بود
به خودم که نگاه میکنم عقده محبت دارم ولی از محبت دیدن و محبت کردن بیزارم