سلام
من 23سالم سن چهارده سالگی ازدواج کردم
یه دختر هفت سالم
قبل از ازدواج شرط ازدواجم ادامه تحصیل بود همسرم قبول کرد.
حدود10سال تفاوت سنی داریم باشوهرم
موقعی ک عقد کردیم همه چی خوب بود
یکی دوماه بعد یه مدت فهمیدم اخلاقش کلا باخونوادهی ما فرق داره تو همه چی محدودم کرد درس خوندن بیرون رفتن
من حق اینو نداشتم تنهایی خودم حتی برم سوپر مارکت
البته تا به امروز که نزدیک ده سال شده این روند ادامه داره
یه مدت واقعا افسرد شده بود پناه بردم ب مجازی چت میکردم خودم سر گرم میکردم تو گروهای تلگرامی
ولی واقعا خودمم عذاب وجدان گرفته بودن
هرچقد بهش اصرار کردم برم ارایشگری یاد بگیرم نزاشت درس بخونم نزاشت خلاصه وابسته مجازی شدیم
جوری ک همش تو خونه تنها بودم با مجازی سر میکردم
یه روز شوهرم بی خبر اومد خونه گوشیم ازم گرفت
دعوا کردیم حتی کم مونده بود از هم طلاق بگیریم
ولی من التماس کردم بخاطر دخترم نخواستم زندگیم ازهم بپاش من توبه کردم دیگ سمت مجازی صحبت کردن با کسی نمیرم.
شوهرم اخلاقش بدتر از قبل شده به همه چی گیر میده
هزار برابر محدود کرد
واقعا الان بزرگترین آرزوم این زندگیم تموم بشه
واقعا دیگ افسرده شدم ...
واقعا حرف دلم به کسیم نمی تونم بگم حتی ب خونواد چون اونا خودشون کلی مشکل دارن