مادر شوهر من خیلی از من و شوهرم و جاریم توقع داره. تنها زندگی میکنه.
میخاست خونه شو عوض کنه. بعدش کلی غر زد که چرا شما عروسا زنگ نزدید ببینید من چجوری خونه رو عوض کردم. منم زنگ نمیزنم چون اون هیییییچ وقت کاری با من نداره.
در حالیکه شوهرم همیشه باهاش در ارتباطه.
شوهرم میره کمکش مثلا میگه خب به داداش بگو بیاد اونم کمک کنه همونجا شروع میکنه به غر زدن که تو بی معرفتی به من سر نمیزنی حال منو نمیپرسی و...ر حالیکه خودش اصلا کاری به شوهرم نداره.
مثلا شوهر من راننده جاده است. خیلی مهمه که خواب کافی داشته باشه. مادرشوهرم میگه کاش شغلتو عوض کنی من نگرانم میری تو جاده. از اون طرف هر وقت شوهرم میره خونشون تا نصف شب نگهش میداره هر چقدر بهش میگه من باید بخوابم سرویس دارم عین خیالش نیست.
میخام بدونم وقتایی که اینجوری غر میزنه چی بگم که بی احترامی هم نباشه.