گیر داده بچه بیار خودم نگهش میدارم مای بیبی نمیخواد کهنه میبندم خودم
چنباری به من گفت گفتم فعلا نمیخوایم ۴ساله ازدواج کردیم گف خیلی دیره عروس بزرگم بعد یه ماه حامله شد
دید من توجه نمیکنم به حرفش حالا به شوهرم گیر داده شوهرمم گفته الانب ه دنیا اومدن بچه خیلی پول میخواد گفته من یدونه بوسش کنم کافیه
پدرشوهرمم گفته همین که بره برا من سیگار بخره کافیه😑😑😑😑بچه ها منچطوری بفهمونم که حتی بچمو در حد پنج دیقه هم نمیدم بهشون با خودممیبرم با خودممیارمش اجازه نمیدم بفرستنشون مغازه یه بار میگف عروس بزرگه بفهمه که نوه های دیگم جارو برقی رو کوبوندن سر بچش منو میکشه با خنده میگف 😑😑😑خودشممن سزارین میخوام اینا همشون طبیعی بیمارستان دولتی زایمان کردن منم میخوام امسال اقدام کنم زایمانم خصوصی و سزارین چون عروسی اینام نگرفته بودیم باید یه جایی طبق میل من باشه یا نه 😑😑😑خوشم تو همه چی رسیدگی میکنه میگفت عروس بزرگم شیر دادن بلد نبود من یادش دادم 😑😑😑😑وای یعنی قراره دست به سینه های من بزنه من تصمیم گرفتم جلو هیچکس شیر ندم 😑😑خجالتیمم