از اونجایی که هنوز رسمی مادرشوهرم نشده زیاد باهاش ارتباط ندارم
اصن سالی ی بارم بهش زنگ نمیدم مگر مناسبتی مثل عید بشه پیام بزار
نامزدم گفت حالش خوب نیست منم گفتم خب بزار ی زنگ بزنم حالشو بپرسم
هرسری میخوام بهش زنگ بزنم انقد استرسم میگیره بدنم داغ میشه که نگو
بعداحوال پرسی گفت جانم کارم داشتی؟ همچین سست شدم گفتم نههه زنگ زدم حالتونو فقط بپرسم هول شدم بعدگفتم شما که بهم زنگ نمیزنی
به نامزدم گفته بود زنگ بزنم چی بگم بهش؟ چی بشه؟؟
سلام عزیزم میشه دوتا تاپیک اخرمو گزارش بزنی؟؟؟ 🥺
چه به نامزدت بد گفته🙄
😂😂😂😂😂😂😂
سختش نکن میخواستی حالشو بپرسی که پرسیدی همین
وااااای عجب سوتی دادی
🤣🤣منکه هنوزم بعد ۱۰ سال اصلا زنگ نمیزنم به مادرشوهرم
چی بشه اون هفته ای یبار زنگ بزنه حالا
انقد زنگ نزدم یهو مثلا کار داشته باشم زنگ بزنم استرس شدید میگیره هول هول میپرسه چی شده؟؟😂
خوب اگه در حد نامزدی هستید چطور سالی یکبار ؟
بنظر من یکم باید فاصله کمتر بشه عربزم بیشتر برای شناخت خانواده ها ...من خودم اشتباه بزرگم این بود فقط میگفتم آره این شوهرم خوب با همه فرق داره وقتی چند سال گذشت شد عین خانوادش کاش همون اول کامل شناخته بودمشون باهاش طی میکردم من این اخلاق ها بیزارم اگه قبول نمی‌کرد همون اول تمومش کرده بودم نه الان با دو تا بچه
عیب نداره حالا یه حرف بین مادر پسر بوده دلیلی نداشته اون بیاد سریع خبر بده.. بعدم گفته چیزی نشده و اصلا مهم نیست.
میگفتی هیچی پسرت گفت علیل و ذلیل شدی گفتم بهت زنگ بزنم ببینم مردی زنده یی( طنز تلخ🤣🤣🤣🤣)
من اصرار کردم چون حالم بد بود
بعد جالبه بقیه خیلی ازش تعریف کردن مهربونه فلانه فرشتس
منم انتظار احوال پرسی گرم داشتم کمی باهام صحبت کنه که دیدم اینجوریه سریع قط کردم
بعد نامزدم میگه مامانم میگه به ادبیات کلام خیلیی حساسه مامانم
خداروشکر بهش فوش ندادم
