داشتیم بحث میکردیم بعد نمیدونم چی. شد هی میگفت میخام ی چیز بگم ولی روم نمیشه و فلان و اینا گفتم نه بابا موردی نداره بگو خلاصه هی میگفتم بگو تا گفت که وقتی ۱۸ ۱۹ سالم بود از سرکار برگشتم دیدم دختر همسایهمون ک بچه بود نشسته خشتکش پاره بود اونجاشو دیدم ی جوری شدم بعد هنوزم یادش نرفته بود انگار . بچه ها این ینی چی وقتی اینو ازش شنیدم حالم بد شد بخدا ای کاش اصرار نمیکردم بگه اصن نفمیدم چرا همچین چیزی رو گفت😭😐