خلاصه گذشت و دوماه تموم شد ویارم بهتر شد و برگشتم خونه خودم. اینم بگم من خیلی از اون خوشکل تر و از نظر سواد و فرهنگ بالاتر هستیم
دیدم گوشی رو از من دور میکنه تو خونه چیزای مشکوکی میبینم ب بهونه های مختلف میخواد برم جایی و....
ولی با این حال خودم رو ب نفهمی میزدم تا اینک دخترم دنیا اومد و ۱۸۰ درجه عوض شد و با دوتا بچه کوچیک تنها و بداخلاقیاش شرو شد و من شلخته و نامرتب و فقط ب بچه ها میرسیدم خیییییییلی عذابم داد بچه ها شب نمیخوابیدن همش بیدار بودم اونم سرگرم یکی دیگه بود میدیدمو عذاب میکشیدم. منو تنها میذاشت و خودش تنها میرفت بیرون ب هیچ احد الناسی نگفتم دردمو
چندباری ب خونوادش میگفتم ک حواسشون ب پسرشون باشه میگفتن تو حساسی
تا اینک پیامایی تو گوشیش دیدم و نشون باباش دادم ک با یکی از فامیلاشون در ارتباط بود
غیر از اون با کس دیگه هم درارتباط بود ک صفحه پروف تلگرام رو مر رز اسم اون خانمه کرده بود سرکار ک میرفت قبلم زنگم میزد حال و احوال میپرسید بعدش میگفت وقت ندارم نمیرسم و...
ب بهونه سرکار رفتن جای دیگه میرفت
چیزای مشکوک ک تو ماشین پیدا میکردم و.....