من هم روم نمیشه
من مادرم یک بار به خواهر بزرگم کلید داده بود.
بعد خواهرم فکر کرده بوده مادرم شب نمیاد.
اونجا را مکان کرده بود(حالا خونه ی مادر اشکالی نداره)
دوست صمیمی اش را که دو تا پسر داره
و جاری اش را که اونم دو تا پسر داره دعوت گرفته بود
که با مواد غذایی خونه ی مادرم شام بپزه
و اطلاع هم نداده بوده
یکهو مادرم رسیده
دیده چهار تا پسر بچه خونه را روی سرشون گذاشتند
روی مبل ها بپر بپر می کردند و خونه را وحشتناک به هن ریخته بودند