سال ها تلاش کردم که پول جمع کنه زندگیمون پیشرفت کنه نکرد کلی دعوا حتی بزن بزن و مکافات که خرج فامیلشو دوستاش نکنه اونموقع قناعت میکردم
بعدش تصمیم گرفتم منم بشم لنگه خودش زندگیم از همه عقب تر بود
منم گفتم زندگی کنم و کار به کارش نداشته باشم هر کار میخواد بکنه
الان یه بدهکاره که از همه قرض گرفته افسردگی گرفته انگار باخته منم مدام سرکوفت میزنم و اونم میگه اشتباه کرده
کلی تلاش کردم درستش کنم ولی خب جوابش دعوا و ابروریزی بود الان خودش پشیمونه ولی چه فایده