ما دو سال عقد بودیم دوساله عروسی کردیم جمعا چهارسال ...تو دوران نامزدی .شوهرمو بابام به اختلاف خوردن شدید یه ماه تموم شوهرم با ما قهر بود .معلوم بود به طلاق راضیه ...برای آشتی هم بابام دید داره زندگیم خراب میشه پادرمیانی کرد تموم شد رفت ...هفته پیش اتفاقی فهمیدم تو اون دوران قهر شوهرم بخاطر مهریه خونه رو زده به اسم خواهرش ..از اون موقع که فهمیدم دارم دیوونه میشم حالم از شوهرم بهم میخوره .تا امروز به روش نیاوردم که میدونم..ولی امروز بهش گفتم ....حالم ازش بهم میخوره .الانم کپه مرگشو گذاشته خوابیده .تا الان خیلی خوب بود .بهترین خورد وخوراک محبت لباس عالی بوده .ولی این یه قلمو هر کاری میکنم نفرتم از بین نمیره ..فقط دلم میخواد بمیرم راحت شم.کشش ندارم