مسافرت توی هفته ۳۳ بارداری

 شاید الکی نگرانشم نمی‌دونم کسی رفته ؟ فقط واسه فامیل شوهرش میخواد بره دیروز خواهر شوهرش بهش زنگ زده بود کلی باهم حرف زده بودن من تقریباً نیم ساعت بعدش بهش زنگ زدم دیدم داره گریه میکنه به شوهرشم گفتم گفت حواسم بهش هست خب اگه بود حواسش به خواهرش بود که انقدر خواهرمو ناراحت نکنه بهش گفتم بهشون میگفتی خودشون بیان توی ویلای ما نه دردسری واسه شما داره نه اونا غذام از بیرون بگیر مامانم درست میکنه میده بهتون بعد بهشون زنگ زده گفته بیان گفتن نمیایم مهتاب(خواهرم)حاملس اذیت میشه خودتون باید بیاین گفت به خانوادم عید گفتم که امسال مهتاب نیومد سال بعد ۳ تایی کل عیدو و قبلشو یعنی تقریباً میشه ۱ ماه با نینیمون میایم ولی نمی‌دونم چجوری بازم اعصاب خواهرمو خورد میکنن 

 زیادم جالب نشدم ۱۴۹ شدم استریتم نشدم با ۲ تا اختلاف از اول خودمو کشتم ولی تهش نشدم ولی جز ۲ و ۵ درصد اول کلاسم فکر کنم بشم توی یه کانال تلگرام بود بعد خودم اونجا سوال میپرسیدم استادای دانشگاهای مختلف بودن خیلی‌ کامل میگفتن یا از خواهرم می‌پرسیدم کدوم دانشگاهی ؟

اخخ یعنی خالص روانیم میکنه با هواپیما میرم احتمال زیاد ولی خب آخه این الان چه رفتنی داره وای یعنی انقدر ۲ تا جاری آشغال داره انقدری سیاست دارن بعد هیچ کدومم مثل خواهرم انقدر مهربون و درس خونده نیستن فقط سیاسسستتت اصلاً قشنگ مادر شوهرشو هی تحریک میکنن بعدش اونم زنگ میزنه به خواهرم اعصاب خواهرمو خورد میکنه 

اگه تا الان خوب خوندی مطالبم یادت هست بشین رفرنس بخون خودم هم رفرنس خوندم هم یه سریا پروگنوز با همه سیب سبزا ولی خیلی‌ حیف شد دقیقاً ۱۴۵ تا خودم درست جواب دادم از بقیشون بقیشون سوال ۲ گزینه شک یا ۳ گزینه فکر کنم ۸ تا بودن داشتم دقیقا همشون غلط شدن کلا ۴ تا شدن یعنی شانسم خیییییلللیییی عالیه اصلاً منو باید شانسمو ثبت کنن باید حداقل ۲۰تا تستشون درست میشد شد ۴ تاااا

بعد با این وجود خانواده شوهرش خونشون اصفهانه خانواده شوهرش تبریزن واییی خدااا یعنی مامانم زنگ زده بود به مامانش بابام زنگ زد به باباش بعد مامان باباش میگفتن مافقط دلمون واسه خودش و پسرمون تنگ شده بیان ببینیمشون پسرتونو که توی عید دیدید بعدشم اگه تنگ شده انقدر چرا حرصش میدید تازه ماه چهارم یه عروسی توی اصفهان بود اومدن دیدنشون چند روزم بودن یه ۴ روز اینا که مامانم همش داشت غذا درست میکرد میبرد واسشون چجوری انقدر انتظار دارن بعد اون یکی خواهر شوهرش حامله بود از همون موقع که حامله شده‌بود اصلاً بهش می‌گفت که هر کی میخواست بیاد خونتون بیاد خونه ما تو اذیت میشی دقیقا هم همین شد یعنی خاله شوهرش اومده بود خونه مامانش بعد چجوری انقدر خواهرمو اذیت میکنه