سلام دوستان نمازو روزهاتون قبول باشه
امروز ظهر برا پسرم میخاستم کوکو درست کنم حواسم نبود تخم مرغ نداریم بهش گفتم برو پایین از مادرجون یه تخم مرغ بگیر بگو مامانم لازم داره برا غذا اینم رفته پایین مادرشوهرم داشته نماز میخونده رفته سر یخچال برداشته تخم مرغ و بعد همون لحظه انگار نمازش تموم میشه میاد ب پسرم میگه چی برداشتی میگه تخم مرغ برا غدا میخایم اونم نامردی نمیکنه یکی محکم زده تو کمر بچم که اخرین بارت باشه بی اجازه میری سر یخچال اومد بالا دیدم کمر بچم قرمز شده دستش سنگین 😢😢 گفت زدتم چون تخم مرع برداشتم بدون اجازه منم پشیمون شدم ک چرا خبرمرگم نرفتم سوپر مارکت از سر تنبلیم . خیلی عصبی بودم خیلیی زیاد بلند شدم رفتم در خونش گفتم چرا بچه رو زدی برا ی تخم مرغ خجالت نمیکشی واقعا انقد زورت میاد ک به بچه خودت ی چیزی بدی ؟ برگشته میگه قرار نیس من هرچی خریدم بریزمش تو حلق تو و بچهای گشنه ات منم گفتم اتفاقا تو گشنه و ندید بدیدی ک بچه رو میزنی من خودم بچمو نمیزنم اون وقت تو چجوری دلت میاد با دست سنگیت کمرو بچه و قرمز کنی تو مادربزرگی مثلا ؟ بش گفتم اینم بچه پسرته همون پسری ک هر وقت هرچی خواستی هر کاری خواستی سریع برات انجام داد من اینارو یادم میمونه توام یادت باشه برگشته میگه پسر من وظیفشه کارای منو بکنه تموم زندگی پسرم مال منه انقد پروو وقیحه ک میگه حتی اگه پسرمم بمیره ( خدای نکرده ) تمام اموالش مال منه من ورثه پسرمم امضایی نمیدم که چیزی ب تو نرسه مفت خور بش گفتم برات متاسفم که اینجوری حرف میزنی انقد راحت به خیال خودت حاج خانمی نماز میخونی روزه ام میگیری - بعدم اومدم بالا دیدم پدرشوهرم اومد خونه تو راه پله کلی جیغ میکشید اره این از وقتی که اومده زندگی منو خراب کرده خدایا چ غلطی کردم خونه دادم ب اینا اینا مستاجری نکشیدن هار شدن خیلی ناراحتم بخدا هروقت کاری دارن شوهر من و میفرستن دنیال کاراشون برادرشوهرام هیشکدوم سالی یبارم ب مادرشون سر نمیزنن ولی انقد دوسشون داره بچهاشونو محبت میکنه من انگار دشمنشم یا ارث باباشو خوردم خواهرشوهرم میاد خونه مادرش بچه اش از در یخچال اویزون میشه هی باز و بستش میکنه با پشه کش میزنا تو ال سی دی قربونش میره اسفند دود میکنه میگه حسودا چشت نزنن مامانی اخه من اونجا نشستم - بچمو بدنیا اوردم فروردین بچه خواب بود میگفت بچت مشکل شنوایی داره ک تکون نمیخوره