سلام عزيزانم دوست ندارم از کسی بد بگم اما امشب دلم گرفت از حسادت بعضيا،،،ع ولی ما دوماه پیش بود و خیلی شیک و مفصل برگزار شد این جاری ما که از ما بزرگتره و يه دختر 12ساله داره وسط عروسی به بهانه سردرددخترش که واسه هرکسی ممکن پیش بیاد به علت صدای زیاد برادرشوهرمو برداشته دخترشو برده بیمارستان تو جشن ما که نبودن هیچ در اثر ترافیک عید به بیمارستانم نرسیدن برگشتن تالار بعد عروسی هم قیافه خودشو ناراحت گرفته که به من خوش نگذشت،،،شما بوديد چه برخوردی میگردید من سعی کردم واسم اهمیتی نداشته باشه
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
آرزو کن که آن اتفاق قشنگ بیافتد✨رویا ببارد🌦دختران برقصند💃 قند باشد🧁بوسه باشد💋خدا بخندد🤍به خاطر ما که کاری نکردهیم💚🤞🏻من تا آن روز چشم به در خواهم دوخت🕊
آرزو کن که آن اتفاق قشنگ بیافتد✨رویا ببارد🌦دختران برقصند💃 قند باشد🧁بوسه باشد💋خدا بخندد🤍به خاطر ما که کاری نکردهیم💚🤞🏻من تا آن روز چشم به در خواهم دوخت🕊
جاری منم عروسی نداشته، تو عروسی ما هم اونم میگفت سرم دردمیکنه و اخماش تو هم بود، ولی کلا همیشه جاهای شلوغ خداییش سردرد میگیره، همه میگفتن از حسادتش بوده ولی من برام مهم نبود و پیش خودم گفتم واقعا سردرد داشته و اصلا به روخودم نیاوردم، بعدا بهم گفت من اون روز سرماخورده بودم و حالم خیلی بد بود و از اونطرفم وسط مراسم دخترش با سر از پله ها افتاده بوده و این نگرانش بوده ولی همه فک کردن من حسودی کردم، آخه چرا باید حسودی کنم؟