بچه‌ها من توی دوران عقد هستم و چندوقتیه دچار یه سری فکرای بد شدم جوریکه هرروز تا آخرشب بهش فکر میکنم و به این فکرای منفی پر و بال میدم
من و همسرم دوسال دوست بودیم بعد عقد کردیم
همسرم میگه دوستم داره ولی من همش فکر میکنم نداره، حس میکنم عادت کرده ب بودنم، فقط همین
خیلی منطقیه، حتی سر دوست داشتنش هم حساب و کتاب میکنه، آخه مگه میشه آدم عاشق اینجوری باشه؟
من خیلی احساسی ام، خیییییییییلی خیلی
اما اون برعکس منه، کاملااااااا منطقی
توی دوران دوستی خیلی خوب بود، دلش تنگ میشد، کارای احساسی میکرد
اما الان خیلی احساسش کم شده، اینو فقط من دارم حس میکنم، یبار که بهش گفتم گفت که نه اینطور نیست تازه صمیمی تر هم شدیم
شبانه روز دارم به این فکر میکنم که چرا این آدم انقدر عوض شده؟
حتی بیرون که میریم زیاد به بقیه خیره میشه و دقت میکنه، طوریکه به منی که زنشم اینجوری دقت نمیکنه، یه چندبار رد نگاهشو که گرفتم دیدم زل زده به خانومای دیگه، چشم تو چشم بودن، جوریه که دیگه دلم نمیخواد باهاش جایی برم
یا مثلا .....
بقیش توی کامنت اول👇🏻
