راستش امشب ذهنم پر زد به اسفند ۹۳ که برای اولین بار اقدام به بارداری کردیم و اینقدر خجسته بودیم هر دو که فکر میکردیم فروردین مامان و بابا شدیم،فروردین گذشت گفتیم اردیبهشت دیگه حتمیه ، اردیبهشتم گذشت ،اسفند ۹۴ هم گذشت، بازم نشد بیخیالی طی کردیم،رفتیم مسافرت ، اصلا بهش فک نکردیم بازم نشد، شد فروردین ۹۵ دکترمو عوض کردیم پاپ اسمیر ، عکس رنگی ازمایشات قبل بارداری دکتر دارو درمانی رو برام شروع کرد شد تیر۹۵ بازم نشد و من هر ماه دو بار سونو واژینال شدم و یه عالمه قرص خوردمو و امپول زدم شد اذر ۹۵ ، ای یو ای شدم با کلی انرژی مثبت و روحیه ی عالی بازم نشد و شد کیست یه ماه قرص خوردم بازم ای یو ای شدم ایندفعه بیخیال تر بازم نشد از اسفند ۹۵ دیگه نرفتم دکتر ، سرمو گرم کردم به زندگیم ، بردنم چله بُری بازم نشد تا اینکه رسیدیم به خرداد ۹۶ و بازم نشده حالا بماند که ماهی ۱۴تا امپول میزدم و دور نافم دیگه جا نداشت
نتایج ازمایش خودمو همسرمم عالیه ،میدونم خیلیا این مشکل و دارن خاستم بگم می فهممتون، خانواده ی مادری و پدریم و خانواده ی همسرم با وجود اینکه خیلی هم پر جمعیتن و همسن من و همسرمم زیاده اما بازم کسی بدون بچه نیس حتی اونایی که یه سال بعد ما ازدواج کردن
امشب که یاد اسفند ۹۳ افتادم دلم برای خودم ارزوهام دلخوشیام امیدم و همه ی تصوراتی که داشتم و همشون باد هوا شدن سوخت