دیشب ساعت یازده ونیم شب گفت برام چای درست کن رفت چای سازو روشن کنم گوشیش تو آشپزخونه تو ش ا ر ژ بود همون لحظه ت ل گ ر ا م براش پی ام اومد از یه خانم که شعر وچندتا قلب بود بهش گفتم این خانم کیه بهت پی ام میده این موقع شب گوشیرو ازم گرفت گفت م میخوام بخونم کامل متنو نذاشت گفت نمیارم حتی اگه بمیری هم چون بهم شک کردی نمیارم ببینی