رفتم خونه ی مادر شوهرم اینا فقط الان یه حس غم تموم وجودم رو گرفته نمیدونم چرا . چیکار کنم یه ساعت مونده به سحر حتی حوصله ندارم غذا درست کنم . نمیدونم چرا انقدر بهم ریختم چیکار کنم
ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.
بین خودشون دلخوری بود . مادر شوهرمم یه تیکه بهم انداخت خیلی ناراحت شدم . اصلا باهام حرفم نزد و همش تو اشپز خونه بود بیشتر افسرده شدم و به شدت حوصله ام سر رفت . الانم دارم با خودم فکر میکنم مگه من چیکار کردم که اینطوری رفتار کرد
نه بی دلیل نبود . مادر شوهرم اعصاب نداشت دلخور بود از دست پدر شوهرم . اصلا باهام حرف نمیزد دنبال کارای خودش بود افسرده شدم تو اون مدت همه جا سکوت . و یه تیکه هم انداخت بهم .من ساه نمیدونستم حتی که داره بهم تیکه میندازه
میترسم شوهرم یه چیزی گفته باشه . آخه من همش از رفتارهای خانواده ی همسرم گلایه میکنم پیش شوهرم . خیلی این عادتم بده . ولی ازش که پرسیدم قسم خورد که هیچی نگفتم