ساعت بیست دقیقه به ۴ بود که صدای داد و ناله کردن شنیدم مامانم باز طبق معمول خواب دیده بود رفتم بیدارش کردم یه لیوان اب دادم بهش اومدم تو اتاقم خوابیدم بعد احساس کردم معدم خالیه گفتم برم یه بیسکوییتی چیزی بخورم گشنه باشم خوابم نمیبره چشمامو باز کردم سقف اتاقمو میدیدم اما اصلا نمیتونستم تکون بخورم، چشمامو دوباره بستم صدای بچه میومد، اینجوری بودم که چشمام بسته بود همش سر و صدا میشنیدم و گریه نوزاد، باز که میکردم اتاقمو میدیدم اما نمیتونستم تکون بخورم حتی سعی کردم جیغ بزنم دهنمم نشد تکون بدم. ساعت ۴ و ربع بود که از این حالت دراومدم یعنی حدود نیم ساعت این حالتی بودم هنوز قلبم تند میزنه ینظرتون چرا اینجوری شدم