چجوری به خواهرم کمک کنم

خواهرم اصلاً حواسش به خودش نیست ۴۸ ساعت شیفت پشت سر هم برداشته بود اون روز بعد انقدر خسته بود بهم زنگ زد گفت بیا دنبالم انقدر ترسیده بودم ۲۰ دیقه با سرعت رانندگی کردم تا بهش رسیدم بعد اصلاً حال نداشت بیچاره دیروز کامل استراحت کرد قبل از این که بیاد خیلی شوهرش حواسش بهش بود الان نمی‌دونم چجوری کمکش کنم شوهرشم پزشکه خیلی کمکش میکرد و ماساژو و ایناش میداد ولی الان تقریبا ۳ روزه اومده اوضاعش خرابه کسیم نیست پیشمون فقط منو اونیم بچه‌ها چکار کنم حالش بهتر شه 

اصلاً دیونم کرده تهرانم فقط چون شوهرش حواسش بود اتفاقی واسه نینی نیفتاد الان می‌ترسم اتفاقی بیفته ر چیم بهش میگم میگه من از کل زندگیم عقب افتادم دو سال میگم تو که تهش بچه دار باید میشدی الان شدی چیزی نیست هر چیم ازش میپرسم هیچی نمیگه فقط وقتی دراز میکشه میفهمم درد داره یه کلمه حرف نمیزنه 

بابا تازه ۵ ترم خوندم اصلا وارد عملیا نشدم خودش هیچی نمیگه حس می‌کنم انقدر میخواد یه کاری بکنه بچه سقط شه خیلی اصلاً دیشب شام میذاشتم دهنش با بدبختی باید بهش یه چیزی بدم 

اصلاً حرف نمیزنه که دقیقاً چه مشکلی داره کجاش درد میکنه  میشه بگید شما این دوران چکار دوست داشتید یکی براتون انجام بده بعد که انجام میداد حالتون خوب میشد 

بچه‌ها بعد برام جالبه زایمانش طبیعیه و خودم باید تو بیمارستان پیشش باشم ماما همراه میگیره الان ماه هفتش چند روز دیگه تموم میشه می‌ره ماه هشت کجاش رو ماساژ بدم چه الان چه موقع زایمانش