آرامش ازم سلب شده محبت توجه بیخودی و زیادشون تبدیل به آزار اذیت شده برای من لطفت نگین خوشی زده زیر دلت آدم دلش میخواد مستقل زندگی کنه راحت باشه مادرشوهرم از ساعت ۵ شروع میکنه پیام دادن فلانی اومد(شوهرم) خدا نکنه ساعت ۸ ۹ شه نیاد سرش میندازه میاد اینجا مثلا من نترسم. بابا جان مگه بچم یا مریضم نیاز به مراقبت دارم چیکار داره شوهر من کی میاد کی میره خودش گوشی دارع اصلا به خودش پیام بده خیلی اذیتم آرامش ندارم احساس میکنم همش داره آمار زندگیمو در میارن آدمای بدی نیستن ولی من شخصیت درون گرایی دارم دوس دارم تنها باشم مستقل باشم خوشم نمیاد هی پیگیری هی محبت بیخودی هی رفتاامد واقعا شب آدم تو خونش آرامش میخاد این ب نظر خودش داره در حق من لطف میکنه میاد اینجا میشینه حرفای تکراری زدن منم باید بشینم پای حرفاش شاید بنظرتون چرت میگم ولی الان دارم گریه میکنم چیکار کنم بدون اینکه ناراحت شن ولم کنن؟
من کاملا درکت میکنم منم ادم انزوا طلبی هستم از رفت و امد زیاد خوشم نمیاد
منم دركت ميكنم
خود منم حرصله صحبت زياد يا مهمون هرروزه رو ندازم
حامله ای
سخته واقعااااااا
ولی سعی کن حد دود حفظ کنی
اگه کلید درتون نداره در واز نکن بگو حموم بودم تلفن خونه بکش بگو خرابه گوشیت خاموش کن بگو شارژش تموم شده نفهمیدم .
ولی قلبش یه بار بهش بگو مثلا میگه اصغر اومده اره بگو بعدمتوجه میشه الکی گفتی بگو اگه میگفتم نیومده شما میخواستی زحمت بکشی بیای من اینجوری معذب میشم دوست دارم نزدیک شما هستم بفکرمی ولی اینجوری زحمتتون میشه من ناراحت میشه با احترام بپیچونش
خیلی سخته ولی خدا رو شکر کن خونتون درش چسبیده به هم نیست .
یه دربارش با همسرت صحبت کن بگو من اینجوری دوست ندارم میدونم محبت میکنن ولی خودت یه جوری بگو نیاد .
بگو مادر جون راضی به زحمت نیستم هرروز بیاین اینجا خودم بعضی وقتا دوست دارم تنها باشم
همییین یه جمله رو بگو خودتو خلاص کن
مادر شوهرت چند سالشه؟
ارسال نظر شما
