مادرشوعرم رفت جلو پیتزایی وایساد مثلا برمن افطار بخره اونم دلش نمی اومد وپسرم دید گریه کرد که ینی بخر .پدرشوعرم خودشو زد به اون راه ومن می دونم بچه م اصلا پیتزا دوست نداره وکلی هم گرون بود بالاخره دوتیکه بزرگ خودم خریدم گفتم فرصت میشه خودم هم چنتا گاز بزنم حالم بهتر سه
یه تیکه دادم به پسرم که باهم بخوریم
یکیش هم دادم گفتم شما وبابا بخورید
پسرم دوتا گاز زد و بقیه شو پرت کرد زمین
مادرشوعرم از سهم خودشون با دستش که مدام آبریزش داشت و بینی شو پاک میکرد به من نصف کرد که بخور کامل مالید به دستاش ومن چندشم شد گفتم بوی پنیر حالم بد کرد نمی تونم بهونه کردم دادم به بچه ای که نگاه میکرد به دستم ومیخواست
خلاصه رفتیم جمکران شام بخوریم ما جوجه سفارش دادیم و این خانم کوبیده
نگو چربی خون بالایی داره .بابا آدم خوب ما نمی دونیم تو چته .خودت که می دونی بگو جوجه میخورم چرا کوبیده چرب و چیلی میخوای
من چون پسرم گرسنه بود اول به اون غذا دادم بعد خودم با خیال راحت بخورم فقط یکی دوقاشق خورده بودم که حالم بهترشه .شکمم صابون مالیده بودم بعداز حدود ۲۴ ساعت غذا بخورم 🤣🤣🤣🤣
خانم غذاشو خورد تا خواستم شروع کنم منم بخورم واااای حالم بد . انگار تو یه دنیای دیگه هستم
حالا شوهر من وشوهر خودش هم هی لوسش میکنن بابا حالت بد دو دقیقه سکوت کن بذار بقیه کوفت شون بخورن بعد شروع کن ذکر مصیبت کن
اونم کوفت مون شد
خودشم پرررر حرف
برگشتنی من چشام بسته بودم چون چشمام و سرم افتضاح درد میکردن هی حرف میزد ومن چشام بسته بود بلکه یکم سکوت کنه وحالم بهتر سه ولی هی میزد به دستم ینی به من نگاه کن 😭😭😭
با اون حالش میگفت شب بمونیم تو حرم 🙃🙃🙃🖤😶😶😶
جمکران سرررررد بود و پسرم کاپشن نمی پوشید میگفت بشینیم تو حیاط جمکران....
ومن تو دلم گفتم این خانم توبه میکنه با اینهمه آزاری که خودش و پسرم به ما داد
هی میگفت انشاءالله مسافرت بعدی علیسان بزرگ میشه دیگه کمتر اذیت میشیم 😕😕😕😕
بابا آدم خوب این قدرررر دلمو شکوندی و عذابم دادی اینم که باهات میام لطف میکنم بر بعدی ها هم نقشه میکشی
ببخشید زیاد حرف زدم دلم پررررر بود
دوستم میگه یواشکی برید هروقت زنگ زدن کجایید بگید خرید هستیم یا هرجا
با شوهرم چه کنم که تک پسر هست و میگه مادرم هی میگه منو ببر گردش اگه نبرمش چیزیش بشه من خودم نمیبخشم
مادرش ۵۳ سالش
من ۳۱
اگه قرار باشه همیشه ببرمش گردش پس کی من جوانی کنم ویه مسافرت دلخواه برم ؟؟؟؟