اون محبتی که باید از پدرم میگرفتم رو از برادرم میگرفتم که بیست و پنج سالشه و به تازگی ازدواج کرده و مستقل شده... من و پدرم ۳۸ سال فاصله سنی داریم و مدت هاست از هم فاصله گرفتیم و با هم سردیم. من داداشمو گذاشته بودم به جاش.. داداشمم خیلی محبت میکرد و حتی از لحاظ مالی هم ازم حمایت میکرد. حالا که ازدواج کرده من تنها رفیقم و برادرم و پدرم رو انگار کنارم ندارم... گاهی دلتنگی و تنهایی و مرور خاطرات گذشته اذیتم می کنه... لطفاً قضاوتم نکنید من خواهر شوهر خونه خراب کن نیستم اصلا از وقتی ازدواج کرده دیگه کاری نمی کنم خانومش حساس بشه و ناراحت بشه ، جلوی زنش اصلا نمی بوسمش با هم گپ هم نمیزنیم حتی...اما این وابستگی و تنهایی خیلی داره اذیتم می کنه چیکار کنم تیر ماه میشم بیست ساله، بچه نیستم
طبیعی عزیز . کم کم یاد میگیری فقط بای به پشت خودت تکیه کنی... فقط خودت میمونی برای خودت
خب چه اشکال داره باهاش گپ بزنی و بوسش کنی
خب سما اشتباه کرده بودی کسیو جای کسی گذاشتی
مشکل اینه که باید هرکس حای خودش بذاری
اسکولی؟
من جلو عروسموت میلم بکشه داداشمو بوسم میکنه
میخواد ناراحت بشه؟بره یرلیوان اب خنک بخوره ناراحتیش یادش بره
مشهدی؟
دختری ک حسودی میکنه ب ی روابط خواهر برادریه شوهرش
باید خودشو درمان کنه
ن اینکه انتظار داشته باشه بقیه طبق میل اون رفتار کنن
پس هانی
ریلکس با داداشت گپ بزن خواستی بوسش کن فقط ب عروستونم احترام بزار باهاش صمیمی ک ن ولی گرم بگیر
آخی عزیزم درکت میکنم اما تو خواهرشی حق گپ زدن باهاشو داری یعنی چی زن داداشت بخواد ناراحت بشه مگ دختر غریبه ایی بیستو پنج سال داداشت بوده ولی سعی کن رابطتو هرطور شده با پدرت ترمیم کنی
عزیزم اشکال نداره به برادرت محبت کنی و محبت ببینی، چیزی نیست که همسرش بخواد براش ناراحت بشه
چه اشگال داره جلوی زنش حرف بزنید و ببوسیش؟زن گرفته چ ربطی به اینا داره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
54 ثانیه پیش
54 ثانیه پیش
54 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
