من س تا دختر عمه دارم که بالای ۳۵ هستن و عمم کلا از اول تا اخر حسادت زندگی ما رو میکنه و همیشه توی خونمون فتنه میندازع،و مادر من هر جا میشینه پیش هرشخصی توی هر موقعیتی بعد از ۵ دقه بحث خواستگار منو پیش میکشه
و شنیدن همین حرف کافیه تا عمم دوباره فووران کنه و ترکش هاش به زندگیمون بخوره
زن داییم فوق العاده حسوده و کلا توی کار دعاس
ولی مامان متوجه نیست که هر جا میشینه نباید بگه تا سنگ اینقدر نندازن توی زندگی من
نمیدونم چشه انگار من هشتاد سالمه موندم توی خونه ی بابام اینقدر ذوق دارع
همین الانشم با فتنع کاری های این دونفر منو برادرم هشت ساله باهم حرف نمیزنیم کلی جنگ و دعوا تو خونمونه