من عید امسال همش صبح میرفتم عید دیدنی سمت شوهرم شب برمیگشتم شب که برمیگشتیم شوهرم میخوابید خونه ما من روزه بودم تا ۱۱ و نیم میخوابیدم هر روز مامانم صبحونه شوهرم میداد ( نمیتونه روزه بگیره) بعدش امروز یه دعوای مفصل کرد که تو چرا بیدار نمی شدی صبحونه بدی به شوهرت.
دیشبم موقع سحری خالم خونمون بود رفت ظرفا رو بشوره مامانم گفت نه اصلااااا نمیزارم بشورید بخوابید بیدار شدیم میشوریم ما اومدیم اتاق رفت شروع کرد ظرف شستن الان ناراحته میگه کمک نمیکنید گفتم خب خودت نمیزاری میگه نه خاله هات نباید خونه ما کار کنن( اینم بگم هر وقت خاله هام میان مامانم توقع داره من ظرفا رو تنهایی بشورم و نزارم کاری کنن در حالی که میریم خونه اونا بازم مامانم توقع داره جاروبرقی ام بکشیم و بیایم )
الان من چیکار کنم باهاش رفته داره گریه میکنه عصابم خورد شد از طرفی ام این مدت خیلی سرد شدم ازشون سر سخت گیری هاشون تو دوران عقد اصن دلم صاف نمیشه چون واقعا اذیت شدم