داشتم با اتوبوس از تهران برمیگشتم شهرمون یه خانومه خودشو چپوند کنار من ..اولش بهم گفت میشه بری کنار پنجره بشینی یه نه قاطع گفتم چون زیر پام یه عالمه کیسه کتاب بود..اومد نشست یه کیف اداری مردونه بزرگ دستش بود ..تا نشست برگشت گفت تشنه امه اتوبوس اب داره ؟گفتم نمیدونم من رفتم اب خریدم ..بعدم معمولا اب معدنی نمیرخن که تو همون بطری اب شیر پر میکنن!بعد یه اقایی اومد پولا رو جمع کنه برگشت به اون گفت یه بطری اب به من میدین ..گفت خودت پاشو بردار ..هیچی دیگه با یارو دهن به دهن که وظیفته ..منم ترسیدم از وحشی بازی زنه ..گفتم خانوم اروم باشید من میرم میارم ..از اون زنااا بودا که صداشو بندازه رو سرش بیخودی
منم هندزفریام تو گوشم بود یه ریز غر زد بلند بلند از اون اقاهه و رفتارش ..حرف زد حرف زد از خودش گفت بی مقدمه! وکیل بود گفت یکی تصادف کرده میخوام براش نامه پزشکی بگیرم یعنی خیلییییی بهش اسیب خورده مغزش اسیب شدید دیده حالا خدا میدونه واقعا طرف اسیب دیده یا نه ..فهمیدم مخ یه پزشکه رو زده یکاره پاشده با یه جعبه شیرینی مخصوص شهرمون رفته بیمارستان محل کارش نامه رو با یه زبونی ازش گرفته حالا چی شده دکتره راضی شده برای اینکه قبلش به این وکیله گیر داده بوده و براش پیغامای فدایت شوم و اینا فرستاده بوده بعد اینم خودش دوست داره با یه دکتر ازدواج کنه ۳۲ سالش بود خرش میشه اما میبینه که دکتر قصدش ازدواج نیس یه دوستی بوده بعد تهدیدش میکنه که با همین مسیجایی که بهم دادی ابروتو میبرم ازت شکایت میکنم طبق قانون فلان و بهمان ...تماااااام مسیجاشم برای من میخوند..بعد در کیفشو باز کرد نامه پزشکه رو نشونم داد مهرشم پایین کاغذ بود دیدم تو کیفش یه عالمه لباس چپوووونده ..بعد ت ل گرامشو نشون داد گفت ببین اینا رو من اصن نمی شناسم سلام داده گفته میخوام باهات اشنا بشم هنوز وقت نکردم جوابشونو بدم ...اها اینم بگم که یه پسری همون اول کرایه اشو حساب کرد و رسونده بودش ترمینا بهم گفت اینو میبنی اینم دوسم داره من رفتم هتل موندمو اینا .....وای از اون عوضیا بود خیلییییییییی حرفه ای بود ..بهش میگم اخه اینجوری ندیده نشناخته چجوری جوابشونو میدی ! نمیترسی میره سر قرار..یا یکم بهش تیکه مینداختم یه حرفی میزد خودشو توجیه کنه مثلا میگفت نه من اونجوریم نیستم بفهمم طرف زن داره دورشو خط میکشم...یهو یکی از همونا که باهاش چت کرده بود رو نشون داد گفت این پسره رو میبنی از من ۴-۵ سال کوچیکتره از من خوشش اومده دیگه که اومده شمارمو گرفته میخواد اشنا بشه بببین چیا گفتیم اینم عکسش یهو دیدم وااااای خدا این که دوس پسر دوستمه که ۶-۷ ساله باهمن و قراره باهم ازدواج کنن ..یهو تا دیدم چشام گرد شد و با لکنت گفتم عه اینو که من میشناسم این وحیده ..
وااااای خیلی بد بود بعد چند ثانیه یهو به خودم اومدم گفتم کاش لو نمیدادی میشناسیش قشنگ ازش حرف میکشیدی بعد ...که اینم یهو گوشیشو خاموش کرد گفتم میشه لطفا پیعاماتونو ببینم ...گفت نه بابا موکلمه کارم داشته چطور مگه..گفتم قراره با دوستم ازدواج کنه چندین سال باهمن گفت هنوزم باهمن گفتم نه اره نمیدونم ..اصن هنگ کردم اخه مدتی میشد از دوستم بیخبر بودم نمیدونستم کاته یا نه ..بعد گفتم میشه بهم توضیح بدی حداقل من به دوستم بگم که طرفش چجور ادمیه یهو ترسید گفت نه چیو میخوای بگی تو که نمیدونی هنوز باهمن یا نه نگیاااااا ولش کن اصلا ...گفتم ببینم پیغاماتونو خیلی جدی گفتم اونم نشونم داد ولی عوضی تند تند رد میکرد ..بعد گفت ببین موکلمه بنده خدا برای مشکلش اومد سراغم منم دیگه کاری بهش ندارم دوس دختر داره دیگه مریض که نیستم ...موقع پیاده شدن شمارشم به زور بهم داد گفت زنگ بزن منم زنگ نزدم ولی شمارشو یادداشت کردم
......
اووووف چقد نوشتم