کنار خواهر شوهرام بودم متهلن من عقدم وبا دختر عمه مجردشون درباره لیزر بکینی واین که خجالت میکشیم حرف زدم دختر عمشون گفت من دخترم خجالت میکشم منم گفتم زنا خیلی خجالت نمیکشن معمولا کاملااا بی منضورگفتماا،
بعد یکی ازخواهرشوهرام برگشت گفت مگه جلو چشمت شلوارمون رو کندیم چیکار کردیم میگی حیا نداریم منم صدتا قسم خوردم من به شما نگفتم خودمم زنم واااصلا به شمانگفتم وباشما حرف نزدم
.بعدش باشوهرم رفتیم دور دور شوهرم گفت فلانی گلایه کرده چرا اینجوری گفتی منم صدتا قسم خوردم که به اونا نگفتم تو همین حال اشک از چشمام جاری شد بغزم سرریع ترکید وگریه کردم به خاطر مظلومیت خودم که حرفموبد برداشت کردن وبه خودشون گرفتن،بعدم برگشتم خونه مادر شوهرم همهههه فهمیدن که ناراحتم وگریه کردم و ازم پرسیدن چته منم پریود بودم الکی گفتم دل درد دارم
آیا ضعف نشون دادم اینجوری وبد رفتار کردم میخام رُک به شوهرم که تو عقدیم بگم من فک میکنم چون تو اون دختری که اونا برات انتخاب کردن نگرفتی ،وخودت منو انتخاب کردی نه با نظر اونا میخان الکی ازم ایراد بگیرن ومنو از چشم تو ومادر پدرت بندازن خدایی نکرده زبونم لال میخام اینو بدونی من هههعیچ وقت به خانوادت توهین وبی احترامی نکرده ونخواهم کرد ایرادومنو بد جلوه دادن هدفشونه شایدکه بدونه