مرده دوست پدرمه سالهاست با هم روابط خانوادگی دارن
یه مرد مومن و تو روابط بیرون بسیار عالی خوش برخورد و دست و دلباز و مهربون
تو خونه خودش دیو دو سر
دیکتاتور
دختر اولی رو مجبور کرد با پسر دوستش ازدواج کنه چون میگفت هرچی من میگم درسته ....بعد فهمیدن داماده اصلا آدم نیست
دختر دومی تو دانشگاه عاشق شد و ازدواج کرد بعد دو سال کاری کرد اینا با چشم گریون از هم جدا شدن چون میگفت دامادم شغل ثابت و بیمه نداره
پسرش عاشق دختر عموش شد ...گفت نه یک کلام
دختره رفت ازدواج کرد ..پسرش افسرده شد
دختره تازگیا طلاق گرفته بود پسره هرکاری کرد دوباره رفت سمتش این رفت کلی دختره رو فحش داد و ...
الان دیگه همه چی به هم ریخته بود
دیروز روز اول سال ...پسرش قرص برنج خورد و امروز هم فوت شد .
من میدونم چقدر افسرده شده بود میدونم خدا میبخشدش چون تو حالت عادی نبوده
برای شادی روحش یه صلوات بفرستین