سلام من 4 ساله ازدواج کردم یه پسر دو ساله دارم
با خانواده شوهرم تو یه ساختمونیم
کارمندم از صبح تا بعد از ظهر بچم پیش اوناس
شوهرم گیر داد بدون بچه بریم مسافرت تقریبا 8 تا 10 روز
بچم خیلی به من و باباش وابستس
با اینکه پدر بزرگ و مادربزرگشم دوست داره
من واقعا دلم نمی یاد بدون بچم برم مسافرت
یه بار تو هفت ماهگیش رفتم و واقعا بهم سخت گذشت
از یه طرفی شوهرم یه هفته باهام قهر کرد و هنوزم دلخوره
من واقعا دوست دارم مسافرت برم ولی دلم با بچمه چون خیلی همه چیزو می فهمه
هم عذاب وجدان دارم هم آرامش ندارم واقعا سرم درد می کنه از این همه فکر کردن