حس میکنم از شوهرم خیلی فاصله گرفتم
من باردارم و خیلی کارها نمیتونم بکنم ولی سوهرم آزاده و همه کار میتونه بکنه و همه جا بره از قبل بیشتر به مادر پدرش سر میزنه من هم به خاطر استراحت بودنم نمیبره
فکر میکردم بارداری دوره شیرینیه و پراز توجه به ادم
بهش بگو که ناراحتی ...
بهش مطرح كن اين موضوع رو مي خواي
چرا؟مگه استراحت مطلقی عزیزم؟
گفتم ولی میگه حرفهایی نزن که هدفی نداره
میکه خوب به خانوادم سر میزنم
مردا همینطورن اصلا درک ندارن مثلا منم این دوران بارداریم همش اذیت شدم سر همین رفتارا حالا هم که نزدیک زایمانمه یه لجبازیه دیگه شروع شده
ازادیش فقط در این حده که میره به مامان باباش سر میزنه؟
همین یا ازادی هایه دیگه ام پیدا کرده؟
بهش بگو منو تنها نذار تو خونه نرو اینور اونور بگو اونا بیان که منم ۴ تا آدم ببینم روحیم عوض شه،به خواهر با مادرتم بگو بیان پیشت که تنها نمونی غصه بخوری
منو مامانم تو یک شهریم خانواده شوهرم شهر دیگه مامانمم بچه مدرسه ی داره میگه نمیتونم بعد زایمانت بیام خونه تو تو بیا پیشم تا بتونم از خودتو بچت نگهداری کنم حالا شوهرم چون مامانش میخواد بیاد میگه نمیذارم بری خونه مامانت حالا مامانشم میشه زندایم اما من با مامان خودم راحتم نمیدونم چیکارش کنم
مادر یا خواهرت نمیتونن بیان پیشت عزیزم؟
منم دلم گرفته.از خودم از زندگی از شوهرم از همه چییییییی
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
تاپیک های به روز شده
48 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
